مهرنوشته
آرشای شیرین من، اگر شیرین کاری های تو و عشق بابا و محبتاش نبود حتماااااااا تو هجوم مشکلات از پا میافتادم اما.... خوشحاااالم اونقدر که دلم میخواد فریاد بزنم و ساعتها از ته دل قهقهه بزنم همه روزهای مریضی تموم شد و روزهایی شیرین تر از عسل رسید سرماخوردگی برطرف شد و پاره تن من دوباره روپا شد. دوباره شیطون و پر انرژی ، دوباره خونه پر شد از صدای خنده های ما و جیغ شادی تو... این روزها انگار سرعت بزرگ شدنت و درک حرفها خیلییییییی زیاد شده دیگه وقتی خوابت میاد خودت میایی تو بغلم و آرووم و راحت با هم رو تخت میخوابیم... وقتی گرسنه میشی میایی بغلم و محاااااااااله بغل کس دیگه ای بری و خودت سفره رو میاری و پهن میکنی و آماده میشی بر...
نویسنده :
مامان آرشا
17:02